خنده بازار موش موشی
یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : موش موشی

دانلود Angry Birds Rio Gold 2012 v1.2.2 Full PC Game - بازی پرندگان خشمگین ریو برای pc

چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی که پرندگان مورد علاقه همه به قفس می افتند و به ریو برده می شوند؟ آن ها بسیار عصبانی هستند!
در سری جدید پرندگان عصبانی نسخه ریو، پرندگان عصبانی اصلی ربوده شده اند و به شهر جادویی ریودوژانیرو فرستاده شده اند، جایی که آن ها تمام تلاش خود را می کنند که نه تنها از دست شکارچیان پرندگان فرار کنند بلکه اقدام به نجات دوستان پرنده خود و همچنین جواهرات دزدیده شده - دو طوطی دم بلند آمریکای جنوبی نادر نیز می کنند.

ویژگی های بازی Angry Birds Rio:
- چهار قسمت فوق العاده با 105 مرحله هیجان انگیز
- دستاوردهای کاملاً جدید
- کشف همه میوه های ویژه ی پنهان شده

 

 



ادامه مطلب ...
شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : موش موشی

این تیریپت منو کشته

نمیدونم از کدوم کُره اومده

حضرت موسی

عمو دوست نداری خواننده شی بگو

بقیه عکس ها در ادامه مطلب (13 عکس)



ادامه مطلب ...
شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : موش موشی

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی
"حرف مُفت" از کجا به زبان فارسی آمده است ؟ 

وقتي ناصر الدين شاه دستگاه تلگراف را به ايران آورد و در تهران نخستين تلگرافخانه افتتاح شد. مردم به اين دستگاه تازه بي‌اعتماد بودند، براي همين، سلطان صاحبقران اجازه داد كه مردم يكي - دو روزي پيام‌هاي خود را رايگان به شهر‌هاي ديگر بفرستند. 

وزير تلگراف استدلال كرده بود كه ايراني‌ها ضرب‌المثلي دارند كه مي‌گويد "مفت باشد. كوفت باشد". يعني هر چه كه مفت باشد مردم از آن استقبال مي‌كنند. 

همين‌طور هم شد. مردم كم كم و با ترس براي فرستادن پيام‌هايشان راهي تلگرافخانه شدند. دولت وقت، چند روزي را به اين منوال گذراند و وقتي كه تلگرافخانه جا افتاد و ديگر كسي تلگرافخانه را به شعبده و جادو مرتبط نكرد مخبر‌الدوله دستور داد بر سردر تلگرافخانه نوشتند: 

"از امروز حرف مفت قبول نمي شود." 

مي‌گويند "حرف مفت" از آن زمان به زبان فارسي راه پيدا كرد.

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی

 


WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN 

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم 
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?” 

برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ 
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED” 

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ 
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”. 

پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد 
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID” 

اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت 
“STUPID RAIN” 
باران احمق 
THAT’S MOM!!!!

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی
 


شما یک کاراکتر و شخصیت جهانی( حتی ایرانی ) اعم از هنرمند
ورزشکار سیاستمدار حتی کارتون یا هر چیز دیگه ای رو
در مغزتون انتخاب میکنید و این سیستم بسیار هوشمند با پرسیدن 10 الی 20سئوال بسته به سختی مورد انتخاب شده و دقت شما در پاسخ به سئوالات در کمال شگفتی عکس طرفو تحویلتون میده, مطمئن باشید از عملکرد این سایت شگفت زده خواهید شد. هر چه در پاسخ به سئوالات دقیقتر عمل کنید زودتر نتیجه خواهید گرفت. پاسخها 5 گزینه ای است.. بلی - خیر -نمیدانم -احتمالآ بله و احتمالآ خیر.. اگر بار اول به جواب نرسیدید ادامه را بزنید تا سیستم بتواند با پرسیدن چندسئوال دیگر مورد را حدس بزند من dido - sting - فروغ فرخزاد - مهستی - شجریان - هدیه تهرانی - نکونام - آبراهام لینکولن - غذافی - گوتی - مارسلو - زیدان - لورن بلان - جیمز هتفیلد - گابریل هاینزه - محسن یگانه رو امتحان کردم و راحت جواب داد، شدیدا عجیبه! امتحان کنید حتما و مطمئن باشید که شگفت زده خواهید شد به علت اینکه سوالات این سایت فیل+ + تر شده باید از فیل ++ تر شکن استفاده کنید 

برای مشاهده این سایت اینجا کلیک کنید
 
 
 
 
 
 
 
 
 



 

 

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی

روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه میکند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند، و آنها را داخل جعبه میگذارند. مرد از فرشتهای پرسید، شما چکار میکنید؟فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.مرد پرسید: شماها چکار میکنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشتهای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب میدهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند *خدایا شکر*

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی


آب رادیاتور ماشین بخور محتاج نامردان نباش! 

آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است! 

اتوبوس من غصه نخور،منم یه روز بزرگ میشم!(ژیان) 

اگر خواهی بمیری بی بهانه / بخور ماست و خیار وهندوانه! 

التماس۲A! 

ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم / تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی! 

ای روزگار / با ما شدی ناسازگار! 

باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم / من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم! 

بحث۳۰یا۳۰ ممنوع! 

بخور و بخواب کارمه / الله نگهدارمه! 

به مادرت رحم کن کوچولو! 

تا جام اجل نکردم نوش / هرگز نکنم تو را فراموش! 

تاکسی نارنجی / از من نرنجی! 

تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود می گذاریم! 

جون من داداش یه خورده یواش! 

جهان باشد دبستان و همه مردم دبستانی / چرا باید شود طفلی ز روز امتحان غافل؟!! 

داداش مرگ من یواش / امان از دست گلگیر ساز و نقاش! 

در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای / سر پیچ سبقت نگیر جانا مگر دیوانه ای! 

دلبرا دل به تو دادم که به من دل بدهی / دل ندادم که به من ساندوچ و دلمه دهی! 

دنبالم نیا آواره میشی! 

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ / ای هیچ تر از هیچ تو بر هیچ مپیچ! 

دو دوتا هفتا کی به کیه! 

رخش بی قرار! 

رقیف بی کلک مادر! 

رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد / رنج دختر مادر کشید و لذتش داماد برد! 

رود می رود اما ریگذارش می ماند! 

زندگی بدون عشق مثل ساندوچ بدون نوشابه هست! 

زندگی بدون عشق مانند شلوار بدون کش هست! 

ژیان عشقت مرا بیچاره بنمود / ز شهر و خانه ام آواره بنمود! 

سر پایینی نوکرتم / سر بالایی شرمندتم(ژیان) 

شب و روز رانندگی در جاده ها کار من است / از خطر باکی ندارم جون خدا یار من است! 

عشق میکروبی است که از راه چشم وارد می شود و قلب را عاشق می کند! 

قربان وجودی که وجودم ز وجودش بوجود آمده است! 

کوه از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد / جاده از افتادگی از کوه بالا میرود! 

گاز دادن نشد مردی / عشق آن است که بر گردی! 

گدایان بهر روزی طفل خود را کور می خواهند / طبیبان جملگی خلق را رنجور می خواهند! 

تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم بنازم مطربان را که خلق را مسرور می خواهند! 

گلگیرم ولی گل نمیگیرم! 

نوکرتم ننه! 

یه بار پریدی موتوری دو بارپریدی موتوری آخر می افتی موتوری!

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند... 

تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم. 

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست ،آدم وقیح حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد... 

تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم. 

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد... 

تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم. 

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم... 

تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم. 

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم. 

تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم. 

راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد، راه می دهم. نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است. “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها”. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود. تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم و مدام باید مواظب ماشینهایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم. موقع رسیدن خسته هستم، اعصابم به کلی به هم ریخته است. 

تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن!!!

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی

در یک غروب پنج شنبه پیرمرد موسفیدی در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد وارد یک جواهر فروشی شدند و به جواهر فروش گفت : یک انگشتر مخصوص برای دوست دخترم می خواهم. 
مرد جواهرفروش به اطرافش نگاه کرد و انگشتر فوق العاده گرانی و زیبایی که ارزش آن ۳ ملیون تومن بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد.چشمان دختر جوان برقی زد تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد. 
پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت : خب ، ما این رو برمیداریم. جواهرفروش با احترام پرسید که پول اونو چطور پرداخت می کنید؟ 
پیرمرد گفت : با چک ، ولی خب من میدونم که شما باید مطمئن بشید که تو حسابم پول هست یا نه بنابراین من این چک رو الان می نویسم و شما می تونید روز شنبه که بانکها باز می شه ، به بانک من تلفن بزنید و تایید اونو بگیرید و بعد از ظهر اون روز همون روز من انگشتر رو از شما می گیرم. 

صبح شنبه مرد جواهر فروش در حالی که به شدت ناراحت بود به پیرمرد تلفن زد و با عصبانیت به پیرمرد گفت : من الان حسابتون رو چک کردم اصلا نمی تونم تصور کنم که توی حسبابتون حتی یک ریال هم نیست !!! 

پیرمرد جواب میده : متوجه هستم چی میگید ، ولی در عوضش می تونی تصور کنی که من تو این دو سه روز چه حالی کردم واقعا که بهترین روزای عمرم بود !!!!

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : موش موشی

سال اول پسرها با کیف سامسونت به دانشگاه می آیند ولی سال آخر با خود هیچ چیز نمی آورند! ( حتی خودشان را!) 
- سال اول همیشه برای نشستن در صندلی های جلو بین دانشجویان رقابت است ولی سال آخر برای نشستن در صندلی های عقب!
- سال اول پسرها دنبال دخترها ی دانشگاه هستند ولی سال اخر دختر ها دنبال پسرها!
- در سال اول همه گمشده ی خود را فقط در داخل سال ورودی خود جستجو می کنند ولی سال اخر همه گم شده ی خود را همه جا جستجو می کنند به جز سال ورودی خود!
- در سال اول پسر ها، دخترهای سال ورودی خود را ناموس خود می دانند ولی در سال آخر طفیلی خود!
- سال اول اکثر دخترها به علت چندش آور بودن حتی از کنار سرویس های بهداشتی دانشکده هم عبور نمی کنند ولی در سال اخر اکثر وقت خود را در جلوی آینه ی همان سرویس می گذرانند!
- در سال اول هر پسری که ازدواج کند بقیه پسر ها او را تیز و موفق می دانند و به حال او غبطه می خورند ولی در سال اخر هر پسری که ازدواج کند همه او را احمق و بیچاره می دانند و به حال او گریه می کنند!
- در سال اول اگر دختری به پیشنهاد ازدواج پسری جواب رد بدهد بقیه دخترها او را تحسین کرده و قهرمان ملی خود تلقی می کنند ولی در سال آخر اگر پسری پیدا شود که به یک دختر پیشنهاد ازدواج بدهد بقیه دختر ها آن دختر را تحسین کرده و قهرمان ملی تلقی می کنند! 
- سال اول دخترها با چند جزوه و یک کیف کوچک برای مداد و خودکار به دانشگاه می آیند ولی سال آخر با یک کیف بزرگ محتوای آرایشگاه همراه! 
- در سال اول اگر کسی به کار تحقیقاتی و علمی یا حتی فرهنگی بپردازد یا در انجمسال اول پسرها با کیف سامسونت به دانشگاه می آیند ولی سال آخر با خود هیچ چیز نمی آورند! ( حتی خودشان را!) 
- در سال اول همه (مخصوصا دختر خانم ها) آرزوی گرفتن نمره ی بیست را از اساتید دارند ولی در سال اخر همه ی دانشجویان برای نمره ی ده حاضرند به مستخدم دانشکده هم التماس کنند! 
- در سال اول همه ضمن خوشحالی از ورود به دانشگاه رویای ادامه ی تحصیل تا مقطع دکترا و چه بسا بالاتر را در سر می پرورانند ولی در سال آخر همه برای اتمام دوره شان لحظه شماری می کنند! 
- سال اول همه ی دانشجویان اساتید خود را افرادی نابغه فعال و نمونه می دانند و آنها را به عنوان الگوی خود قرار می دهند ولی در سال آخر ، اساتید خود را افراد معمولی ای که یا شانس داشتند و یا پارتی می شناسند! 
- سال اول دانشجویان دانشگاه را محیطی می دانند که در آن می توانند علم خود را کامل کنند و به مدارج بالای علمی برسند ولی سال آخر متوجه می شوند همان اندک علمی را که در دوران قبل از دانشگاه آموخته بودند از دست دادند وفقط یک مدرک بی ارزش بدست آوردند .

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : موش موشی

زندگي خود را 100% بسازید!!
حقيقتي کوچک براي آناني که مي خواهند زندگي خود را 100% بسازند!!!

اگر
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z 
برابر باشد با
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 

(تلاش سخت) Hard work
H+A+R+D+W+O+ R+K
8+1+18+4+23+ 15+18+11= 98% 
 
(دانش) Knowledge
K+N+O+W+L+E+ D+G+E
11+14+15+23+ 12+5+4+7+ 5=96% 


(عشق) Love
L+O+V+E
12+15+22+5=54% 

خيلي از ما فکر ميکرديم اينها مهمترين باشند مگه نه؟!!!
پس چه چيز 100% را ميسازد؟؟؟ 

(پول) Money
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25= 72% 
 
(رهبري) Leadership
L+E+A+D+E+R+ S+H+I+P
12+5+1+4+5+18+ 19+9+16=89%

پس براي رسيدن به اوج چه کنيم؟

(نگرش) Attitude

1+20+20+9+20+ 21+4+5=100%
 
اگر نگرشمان را به زندگي، گروه و کارمان عوض کنيم زندگي 100% خواهد شد.

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:17 :: نويسنده : موش موشی

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:17 :: نويسنده : موش موشی

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : موش موشی

یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو می پوشه و میره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از شاگردهاش میوه فرستاده بوده.
دوباره میره تو حمام و روز از نو روزی از نو که می بینه باز زنگ در رو زدند. باز لباس می پوشه میره دم در و می بینه اینبار پستچی اومده و نامه آورده. بار سوم که می ره تو حمام، دستش رو که روی دوش می ذاره ، باز صدای زنگ در رو می شنوه. از پنجره ی حمام نگاه می کنه و می بینه حسن آقا کوره ست.
بنابراین با خیال راحت همون جور لخت میره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه.حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره، در رو باز می کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بوده. درضمن حاج خانوم می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی اومده بنده خدا. تعارفش میکنه و راه میافته جلو و از پله ها میره بالا و حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و حسن آقا هم روبروش. میگه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی! این طرفا؟

حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیشه که آوردم خدمتتون

 

وقتی بعد از یک روز شلوغ براتون غذا درست کرد و با تمام خستگی کنارتون نشست بهش بگید:ممنون عزیزم ، خوب شده ، ولی کاش قبل از درست کردنش به مامانم زنگ میزدی و طرز تهیه این غذا رو ازش میپرسیدی …

 وقتی در جمع فامیل خودتون هستید شکم بزرگ پدر زنتون رو سوژه خنده همه قرار بدهید.از صبح کتونی پا کنید و تا شب هم از پاتون در نیارید تا جورابتون بوی گربه مرده بگیرد و بعد با همان جورابها برید توی رختخواب.

 به صورتش نگاه کنید و باحالتی متاثر بگید:عزیزم چقدر پیر شدی..

 وقتی تخمه میخورید پوستهای تخمه را هر جای بریزید غیر از بشقاب جلوی دستتون.

 همیشه آب را با بطری سر بکشید.

 وقتی زنتون حواسش کاملا به شماست وانمود کنید زنتون رو ندیدید و یواشکی به بچه هایتون بگید:دوست دارید براتون یک مامان خوشگل بیارم!!.

 وقتی با تلفن صحبت میکنید به محض ورود همسرتون با دستپاچگی بگید :باشه ، من بعدا بهت زنگ میزنم ..و سریع گوشی رو قطع کنید..

 همیشه از گیرایی چشمهای دختر خاله ترشیده اتون تعریف کنید..

 خاطرات شیرین دوران مجردی خودتون رو با دوست دخترهای داشته و نداشته خودتون براش تعریف کنید..

 وقتی با اون تو رستوران هستید با صدای بلند باد گلو بزنید..

 او را با اسمهای مختلف مثل :سمیرا ،مریم ، پریسا، آتنا، شیوا… صدا کنید و بعد بگید ببخشید عزیزم این روزها حواسم زیاد جمع نیست ..

 سعی کنید یک چادر مسافرتی خوب یا ماشین راحت بخرید که شبهای که قرار است بیرون از خونه بخوابید ، زیاد سختی نکشید..

 

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : موش موشی

دانایی را پرسیدند:
 چیست محبوب ترین عدد در اینترنت ؟
 فرمود:
 18+
 چرا که وقتی خلایق آن را بینند،
 بی*اختیار عنان از کف دهند
 چشم*ها را گشاد گردانند
 آب از دهانشان چکه نماید
 دست*هایشان همی لرزد
 در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشند
 یا احساس دست از پا درازتری نمایند
 من همچنان در عجبم از راز این عدد!!!
 شرمندم اگه اون چیزی که میخواستی نبود

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : موش موشی

  میگن داداش: یعنی زیاد بهم نزدیک نشو

  میگن داداش: که وقتی مزاحم پیدا کردن بتونن با کمک داداشی ردش کنن

 میگن داداش: که وقتی ناراحتن با یکی حرف بزنن

  میگن داداش: که وقتی می خوان لج یکی رو در بیارن از داداش کمک بگیرن

  میگن داداش: که گاهی چیزایی رو که نمی دونن ازشون یاد بگیرن

  میگن داداش: یعنی من نمی خوام دوست پسر داشته باشم بی خیال من شو

  میگن داداش: که هم باهات حرف بزنن هم از هر پیشنهاد ناراحت کننده ای در امان باشن

  میگن داداش : وقتی می خوان برن بیرون بگن بیا با داداشم برو بیرون من راحت شم

  میگن داداش : چون تو این سن یه حمال خوب بهتر از اینه که واسه یه کسی خرج کنن

  میگن داداش : چون بنزین نیست از آژانس بهتر کار می کنه

 میگن داداش : چون محبت داداش از دوست پسر بیشتره

 میگن داداش : چون میگن جیب من و داداشیم نداره

شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : موش موشی

پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 308
بازدید کل : 13867
تعداد مطالب : 194
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1