خنده بازار موش موشی
سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : موش موشی

 

لبخند بزن فردا روز بدتریه!!

صادق هدایت

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : موش موشی
 

 
ای کـسـانـی‌ کـه از خـودتـون خـوشـتـون مـیــاد
 سـعـی‌ کـنـیـد بـفـهـمـیـد کـه ایـن یـه حـس درونـیـه و بـه دیـگـران ربـطـی‌ نـداره...! 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:42 :: نويسنده : موش موشی
 
 خواهرزادم کلاس اوله تکلیفشون اینه از ۱ تا ۹۰ بنویسن، حالا این خواهرزاده ما یه عدد مینویسه درازمیکشه یه غلت میزنه یه عدد دیگه یه کارتون می بینه یکی دیگه گرسنه میشه. میگم دایی اینجوری تا صبم تموم نمیشه میگه خسته ام میفهمی خسته! 

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ...

همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم. 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:26 :: نويسنده : موش موشی

زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران گشت ارشاد آنها را ديدند وآنها را خواستند!
پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم
ماموران مدرك خواستند،
زن و مرد گفتند نداريم !
ماموران گفتند چگونه باور كنيم كه شما زن و شوهريد ؟!
زن و مرد گفتند براي ثابت كردن اين امرنشانه هاي فراواني داريم ... !

اول اينكه آن افرادی كه شما دنبالشان هستید دست در دست هم مي روند،
ما دستهايمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه مي كنند،
ما رويمان به طرف ديگريست!

سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف مي زنند،
ما احساسي به هم نداريم!

چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند مي كنند،
می بینید که، ما غمگينيم!

پنجم، آنها چسبيده به هم راه مي روند،
اما يكي ازما جلوترازدیگری مي رود!

ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كيكي، بستني ای، چيزي مي خورند،
ما هيچ نمي خوريم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترين لباسهايشان را مي پوشند،
ما لباسهاي کهنه تنمان است.. !
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : موش موشی

مرد موقع بازگشت به اتاق خواب گفت :« مواظب باش عزیزم ،اسلحه پر است »
زن که به پشتی تخت تکیه داده بود گفت :«این را برای زنت گرفته ای ؟»
« نه ، خیلی خطرناک است ، می خواهم یک حرفه ای استخدام کنم .»
« من چطور م ؟»
مرد پوز خندی زد :« با مزه است ، اما کدام احمقی برای آدم کشتن یک زن استخدام می کند؟»
زن لبهایش را مرطوب کرد ، لوله اسلحه را به طرف مرد گرفت .
« زن تو .»


جفری وایت مو  

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:23 :: نويسنده : موش موشی

صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:
به هر خلبان ایرانی که به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود- حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد 
و 150 دقیقه بعد از مصاحبه صدام-
عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی-
نیروگاه بصره را بمباران کردند.
با این عملیات جواب گستاخی صدام داده شد و در حقیقت خود صدام تحقیر شد .
غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد:
- من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد.

سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت:

- البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد.

.........
درود بر شرف ایران و ایرانی ♥
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:22 :: نويسنده : موش موشی

پسر كوچولو گفت: «گاهي وقتها قاشق از دستم مي افتد.»

پيرمرد بيچاره گفت: «از دست من هم مي افتد.»

پسر كوچولو آهسته گفت: « من گاهي شلوارم را خيس مي كنم.»

پيرمرد خنديد و گفت: «من هم همينطور»

پسر كوچولو گفت: « من اغلب گريه مي كنم»

پيرمرد سر تكان داد: «من هم همين طور»

پسر كوچولو گفت: « از همه بدتر بزرگترها به من توجهي ندارند.»

و گرماي دست چروكيده را احساس كرد:

«مي فهمم چی مي گي كوچولو، مي فهمم.»

شل سیلور استاین

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:19 :: نويسنده : موش موشی

یه روز صبح یه مریض به دکتر مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه: خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟
مریض پاسخ میده:
من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! در بالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی را اونجا ندیدم. ...وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید. من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!! دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله.
مریض بعدی میاد و دکتر بهش میگه:
به نظر میرسه که تصادف بدی با یک ماشین داشتی. مریض قبلی من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟
مریض پاسخ میده:
باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود. ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم. من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیکنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.
دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی؟!»
مریض پاسخ میده :
خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقه سوم پرتاب کرد پایین .
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:10 :: نويسنده : موش موشی

مرد اونه که دستش تو جیب خودش باشه نه مامان باباش !
مرد اونه که ناموس اینو اونو مثله ناموس خودش بدونه ...
مرد اونه که حرفش دوتا نشه ،
مرد اونه که شلوارشم دوتا نشه !
مرد اونی نیست که سیبیل داره ؛ مرد اونیه که جیگر داره ....
مرد اونیه که جا خالی نده واسه اونایی که بهش تکیه کردن !
به نظر من مرد به معنای واقعی کلمه واژه ای نیست که در جنسیت بگنجد ....
چه بسا زن هایی که از صد مرد هم مردتر بوده اند !
پس مرد بودن کار سختیست ... !!!

روز مرد مبارک
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : موش موشی

MissCall =دختر نا بالغ را گویند
Damn You All = دم همتون گرم
Suspicious =به لهجه اصفهانی: ساس از بقیه ی حشرات جلو تر است
Johnny Depp =قاتل افسرده
Acer =ای آقا!
Welcome =دهن لق
Manual =من و بقیه
Accessible =عکس سیبیل
Refer =فر کردن مجدد مو
See you later =لات تر به نظر میای
Good Setting= آن سه چیزِ نیک را گویند: گفتار نیک – کردار نیک – پندار نیک
Piece of a man who owns a locker = مرتیکه لاکردار
Above Border = فرامرز
Insecure = این سه نابینا
Business=اشاره به بوزینه در گویش اصفهانى
Legendary = دارهٔ محافظت از لجن و کثافات شهری
Subsystem = صاحب دستگاه
Velocity =شهری که مردم آن از هر موقعیتی برای ولو شدن استفاده می‌‌کنند
Comfortable = بفرمایید سر میز
Long time no see = دارم لونگ می‌‌پیچم، نگاه نکن
Cambridge = شهری که تعداد پلهایش انگشت شمار است
Categorize = نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ می‌‌شود
Jesus =در اصفهان به بچه گویند که دست به چیز داغ نزند
Hairkul = آنکه روی شانه‌‌هایش مو دارد
Watergate =دروازه دولاب
UNESCO= یونس کجاست؟
Finland = سرزمینی که مردمانش مشکل گرفتگی بینی‌ دارند
Latino = لات بازی ممنوع
Godzilla = خدای استفاده کردن از مرورگر موزیلا
Savage Blog = ساوجبلاغ
Betamethasone = منطقه اى در معرض بتا و از این دست امواج...
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : موش موشی

به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟

میگه نه برو بیرون بخر!

نون هم بخر!

یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزیه یه قرص معده بخرد ...

میوه هم بگیر که عصر مهمون داریم !

ماشینم بنزین نداره ... زحمت اونم بكش

میگم : نه احساس میکنم ته ریش بهم میاد
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : موش موشی


ممکن است بعضی از این کدها در یک سری از گوشی‌ها اجرا نشود !!

#06#*
سریال نامبر گوشی را نشان میدهد ( IMEI )

#92702689#* نمایش : سریال نامبر گوشی ، تاریخ ساخت ، تاریخ فروش ، تاریخ آخرین تعمیرات ( 0000 به معنای نداشتن تعمیر قبلی) برای خروج از این صفحه باید گوشی را خاموش و دوباره روشن کنید.

#3370* با این کد شما از حالت EFR استفاده خواهید کرد که باعث میگردد از حداکثر کیفیت صدای گوشی برخوردار شوید اما در عوض مصرف باطری شما کمی بالاتر خواهد رفت

#3370# حالت EFR را غیر فعال میسازد.

#4720#* گوشی را در حالت کیفیت صدای پائین قرار میدهد و در عوض مصرف باطری شما درحدود 30 درصد کاهش میابد.

#4720#* حالت قبل را غیر فعال میسازد.

#0000#* و یا #9999#*
ورژن سیستم عامل گوشی ، تاریخ ساخت نرم افزار ، و نوع فشرده سازی را نشان میدهد.

#30#*
شماره های محرمانه گوشی را نمایش میدهد.

#67705646#*
در گوشی های مدل 3310 و 3330 لوگوی شبکه را حذف میکند ( IR-TCI )

#73#* تایمر گوشی و همچنین تمام امتیازات بدست آمده در بازی ها را Reset میکند.

#746025625#* نمایش وضعیت سرعت clock سیم کارت گوشی. اگر گوشی شما دارای حالت SIM Clock Stop Allowed باشد به این معنا خواهد بود که گوشی شما میتواند درحالت کمترین میزان مصرف باطری درحالت Standby قرار بگیرد.

#2640#* کد رمز فعلی گوشی را نشان میدهد. کد رمز گوشی در حالت عادی 12345 می باشد.

#7780#*
RESET گوشی یا همان بازگشت به حالت تنظیمات کارخانه ای است. مناسب برای زمانیکه گوشی هنگ کرده است . درواقع درایو C گوشی را ریست میکند ( ریست گوشی بدون حذف برنامه ها و دفترچه تلفن و اس ام اس ) بعد از وارد کردن این کد ، گوشی از شما تقاضای وارد کردن security code را خواهد داشت.

#7370#* فرمت گوشی . مناسب برای زمانیکه گوشی بسیار زیاد هنگ کرده است. درواقع این کد درایو C گوشی را فرمت میکند و البته تمامی برنامه ها و فایلهای موجود بر روی این درایو از بین خواهند رفت . بعد از وارد کردن این کد ، گوشی از شما تقاضای وارد کردن security code را خواهد داشت.
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : موش موشی

خانم باربارا والترز که از مجریان بسیار سرشناس تلویزیون های معتبر آمریکاست سالها پیش از شروع مبارزات آزادی طلبانه افغانستان داستانی مربوط به نقشهای جنسیتی در کابل تهیه کرد. در سفری که به افغانستان داشت متوجه شده بود که زنان همواره و بطور سنتی 5 قدم عقب تر از همسرانشان راه می روند
 خانم والترز اخیرا نیز سفری به کابل داشت ملاحظه کرد که هنوز هم زنان پشت سر همسران خود قدم بر می دارند و
علی رغم کنار زدن رژیم طالبان، زنان شادمانه سنت قدیمی را پاس می دارند.
خانم والترز به یکی از این زنان نزدیک شده و می پرسد: چرا شما زنان اینقدر خوشحالید از اینکه سنت دیرین را که زمانی برای از میان برداشتنش تلاش می کردید همچنان ادامه می دهید؟

این زن مستقیم به چشمان خانم والترز خیره شده و می گوید: بخاطر مین های زمینی!!
 

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : موش موشی

ما عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ،
تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید
دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم
یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم .... 
مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی
کــه زحــمـت هـای اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ،
ما فـــقـط کــســانـی رو دوســت داریـم بـبـینـیم
کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنن!

سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 8:44 :: نويسنده : موش موشی

 کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت
مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد
متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی
میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش
را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت
و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه
خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را
بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش
 تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد
چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند.یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری!!!

جمعه 16 دی 1390برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : موش موشی
آلیس:لطفا به من بگو از کدام راه باید بروم؟

گربه:بستگی دارد که کجا میخواهی بروی؟

آلیس:خیلی برایم مهم نیست کجا بروم!

گربه:پس مهم نیست از کدام راه بروی !
جمعه 16 دی 1390برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : موش موشی

 چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا ۹ نفر از شرکت کنندگان دو۱۰۰متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند. همه این ۹ نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم. آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد . این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد. هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند ، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند یکی از آنها که مبتلا به سندروم داون(عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده .سپس هر ۹ نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند. در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و ۱۰ دقیقه برای آنها کف زدند!!


جمعه 16 دی 1390برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : موش موشی

 سرباز قبل از اینكه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت: ((پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم كه می خواهم او را با خود به خانه بیاورم)).

پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ((ما با كمال میل مشتاقیم كه او را ببینیم)).
 پسر ادامه داد : ((ولی موضوعی است كه باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یك دست و یك پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی كند)).
 پدرش گفت: ((ما متاسفیم كه این مشكل برای دوست تو به وجود آمده است. ما كمك می كنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا كند)).
  پسر گفت: ((نه؛ من می خواهم كه او در خانه ما زندگی كند)). آنها در جواب گفتند: ((نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش كنی)).
 در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع كرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.
  چند روز بعد پلیس نیویورك به خانواده پسر اطلاع داد كه فرزندشان در سانحه سقوط از یك ساختمان بلند جان باخته و آنها مشكوك به خودكشی هستند.
 پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورك پرواز كردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشكی قانونی مراجعه كردند.
 با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حركت ایستاد.
 پسر آنها یك دست و پا نداشت.
جمعه 16 دی 1390برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : موش موشی

 يه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازي ميکردن. پسر کوچولو يه سري تيله داشت و دختر کوچولو چندتايي شيريني با خودش داشت.  پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تيله هامو بهت ميدم؛ تو همه شيرينياتو به من بده.
دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترين و قشنگترين تيله رو يواشکي واسه خودش گذاشت کنار و بقيه رو به دختر کوچولو داد.
اما دختر کوچولو همون جوري که قول داده بود تمام شيرينياشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابيد و خوابش برد.
ولي پسر کوچولو نمي تونست بخوابه چون به اين فکر مي کرد که همونطوري خودش بهترين تيله اشو يواشکي پنهان کرده شايد دختر کوچولو هم مثل اون يه خورده از شيرينيهاشو قايم کرده و همه شيريني ها رو بهش نداده.

 


نتيجه اخلاقي داستان

عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صداقت ندارد
آرامش مال كسي است كه صداقت دارد
لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي كند
آرامش دنيا مال اون كسي است كه با وجدان صادق زندگي ميكند.

پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 46
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 121
بازدید کل : 13680
تعداد مطالب : 194
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1