پسر كوچولو گفت: «گاهي وقتها قاشق از دستم مي افتد.» پيرمرد بيچاره گفت: «از دست من هم مي افتد.» پسر كوچولو آهسته گفت: « من گاهي شلوارم را خيس مي كنم.» پيرمرد خنديد و گفت: «من هم همينطور» پسر كوچولو گفت: « من اغلب گريه مي كنم» پيرمرد سر تكان داد: «من هم همين طور» پسر كوچولو گفت: « از همه بدتر بزرگترها به من توجهي ندارند.» و گرماي دست چروكيده را احساس كرد: «مي فهمم چی مي گي كوچولو، مي فهمم.»
شل سیلور استاین
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خنده بازار موش موشی و آدرس mooshmooshi.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
ورود اعضا:
<-PollName-> <-PollItems->
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 13 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 16 بازدید ماه : 315 بازدید کل : 13874 تعداد مطالب : 194 تعداد نظرات : 74 تعداد آنلاین : 1